Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4864 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impressmeat
U
مصادره وادارسازی بخدمت لشکری یادریایی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
vasectomies
U
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomy
U
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
condemnation
U
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations
U
ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
transcribe
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
U
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
imprest
U
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
editors
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
essentials
U
مصادره کردن
essential
U
مصادره کردن
confiscating
U
مصادره کردن
confiscate
U
مصادره کردن
confiscates
U
مصادره کردن
sequester
U
مصادره کردن
finest
U
مصادره کردن
fined
U
مصادره کردن
fine
U
مصادره کردن
confiscates
U
توقیف کردن مصادره کردن
confiscate
U
توقیف کردن مصادره کردن
confiscating
U
توقیف کردن مصادره کردن
requisitioned
U
بازگرفتن مصادره کردن
requisitions
U
بازگرفتن مصادره کردن
requisitioning
U
بازگرفتن مصادره کردن
requisition
U
بازگرفتن مصادره کردن
escape character
U
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
confiscates
U
مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscate
U
مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscating
U
مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
log
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs
U
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
keypad
U
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
QBE
U
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
commitment
U
بستری کردن اجباری
commitments
U
بستری کردن اجباری
canalize
U
هدایت اجباری منشعب کردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
to fall out
U
معاف کردن
[ارتش]
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
to dismiss
[American E]
U
معاف کردن
[ارتش]
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
take off
U
برداشتن پرواز کردن هواپیما
opens
U
برداشتن پوشش یا باز کردن در
open
U
برداشتن پوشش یا باز کردن در
warped
U
منحرف کردن تاب برداشتن
photographs
U
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
warps
U
منحرف کردن تاب برداشتن
photographing
U
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
warp
U
منحرف کردن تاب برداشتن
opened
U
برداشتن پوشش یا باز کردن در
photographed
U
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
photograph
U
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
demoratize
U
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
conscription
U
داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
notate
U
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
lop
U
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopping
U
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lopped
U
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
lops
U
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن
removal
U
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
queries
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
U
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
to d. up a liquid
U
مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
initiated
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
insuperability
U
عدم امادگی برای از میان برداشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
blemish
خسارت وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
importing
U
عمل وارد کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
reimport
U
دوباره وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
bote
U
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
journalize
U
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
decollate
U
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
combined arms army
U
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
gl
U
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
incentive
1
affixation
1
gorse melatonin
1
strong
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com